شبم ز روز گرفتارتر به مشغلهٔ تو که تا سحر به خیال تو می‌کنم کله تو به دفع کردن غیر از درت غریب مهمی میان سعی من افتاده و مساهلهٔ تو نظر در آینه داری و اضطراب نداری تو محو خویشی و من محو تاب و حوصلهٔ تو هنوز عهد تو آورده بود دهر به جنبش که در زمین و زمان بود شور ولولهٔ تو به گوش مژده تخفیف ده ز درد سر من که می‌برم دو سه روز این جنون ز سلسلهٔ تو سئوال کردی و گفتی بگو که برده دلت را دلم بده که بگویم جواب مسلهٔ تو فریب کیست دگر محتشم محرک طبعت که نیست فاصله در نظمهای بی‌صلهٔ تو محتشم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/22259