عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود کارکنان سپهر، بر سر دعوی شدند آنچه بدادند دیر، باز گرفتند زود حاصل ما از جهان نیست به جز درد و غم هیچ ندانم چراست این همه رشک حسود نیست عجب گر شدیم شهره به زرق و ریا پردهٔ تزویر ما، سد سکندر نبود نام جنون را به خود داد بهائی قرار نیست به جز راه عشق، زیر سپهر کبود شیخ بهایی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/22638