دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق راه مستانه زد و چاره مخموری کرد نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود آن چه با خرقه زاهد می انگوری کرد غنچه گلبن وصلم ز نسیمش بشکفت مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد حافظ : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2271