ای رفته رونق از گل روی تو باغ را نزهت نبوده بی‌رخ تو باغ و راغ را هر سال شهر را ز رخت در چهار فصل آن زیب و زینت است کز اشکوفه باغ را در کار عشق تو دل دیوانه را خرد ز آن سان زیان کند که جنون مر دماغ را زردی درد بر رخ بیمار عشق تو اصلی است آنچنان که سیاهی کلاغ را دل را برای روشنی و زندگی، غمت چون شمع را فتیل و چو روغن چراغ را اول قدم ز عشق فراغت بود ز خود مزد هزار شغل دهند این فراغ را از وصل تو نصیب برد سیف اگر دهند طوق کبوتر و پر طاوس زاغ را سیف فرغانی : دیوان اشعار : غزلیات (گزیدهٔ ناقص) : غزل شمارهٔ ۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/22806