ای چشم من از رخ تو روشن چشمی به کرشمه بر من افگن اکنون که به دیدن تو ما را شد چشم چو آب دیده روشن، جان و دل و عقل هر سه هستند در عشق تو چون دو چشم یک تن ای مردم چشم دل خیالت! دارم ز تو من درین نشیمن، در جامه تنی چو ریسمانی در سینه دلی چو چشم سوزن دل در طلب تو هست فارغ چون مردم چشم از دویدن روی تو به نیکویی مه و نور چشم من و خواب آب و روغن شد چشم بد و زبان بدگوی اندر حق تو ز همت من، نابینا همچو چشم نرگس ناگویا چون زبان سوسن ای دلبر دوست تو همی باش ایمن پس ازین ز چشم دشمن تا چشم بود نهاده در سر تا جان باشد نهفته در تن از روی تو چشم بر نداریم کز روی تو جان ماست گلشن سیف فرغانی : دیوان اشعار : غزلیات (گزیدهٔ ناقص) : غزل شمارهٔ ۹۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/22892