مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند هر آن قسمت که آن جا رفت و از آن افزون نخواهد شد خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش که ساز شرع از این افسانه بی‌قانون نخواهد شد مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه ی حافظ که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد حافظ : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2294