زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد از سر پیمان برفت بر سر پیمانه شد صوفی مجلس که دی جام و قدح می‌شکست باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد مغ بچه‌ای می‌گذشت راهزن دین و دل در پی آن آشنا از همه بیگانه شد آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت چهره ی خندان شمع آفت پروانه شد گریه ی شام و سحر شکر که ضایع نگشت قطره ی باران ما گوهر یک دانه شد نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری حلقه ی اوراد ما مجلس افسانه شد منزل حافظ کنون بارگه پادشاست دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد حافظ : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2299