ای تنگ شکر تنگ دل از تنگ دهانت وی سرو چمن پا به گل از سرو چمانت خرسند شکاری که نشینی به کمینش قربان خدنگی که رها شد ز کمانت تا آینه از خوبی خود با خبرت کرد خود را نگرانی و جهانی نگرانت مانند تو بر روی زمین نادره‌ای نیست زان خوانده فلک نادرهٔ دور زمانت مویی که بدان بستگی رشته جهان‌هاست در شهر ندیدیم به جز موی میانت ماییم و سری در سر سودای محبت آن هم به فدای قدم نامه رسانت گویند که بالات بلای تن و جان است بر جان و تنم باد بلای تن و جانت آن جا که فروغی به سخن لب بگشایی طوطی ز چه رو دم زند از شرم لبانت فروغی بسطامی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/23137