گر می فروش حاجت رندان روا کند ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند ساقی به جام عدل بده باده تا گدا غیرت نیاورد که جهان پربلا کند حقا کز این غمان برسد مژده ی امان گر سالکی به عهد امانت وفا کند گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم نسبت مکن به غیر که این‌ها خدا کند در کارخانه‌ای که ره عقل و فضل نیست فهم ضعیف رای فضولی چرا کند مطرب بساز پرده که کس بی اجل نمرد وان کو نه این ترانه سراید خطا کند ما را که درد عشق و بلای خمار کشت یا وصل دوست یا می صافی دوا کند جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت عیسی دمی کجاست که احیای ما کند حافظ : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۸۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2315