مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند که اعتراض بر اسرار علم غیب کند کمال سر محبت ببین نه نقص گناه که هر که بی‌هنر افتد نظر به عیب کند ز عطر حور بهشت آن نفس برآید بوی که خاک میکده ما عبیر جیب کند چنان زند ره اسلام غمزه ی ساقی که اجتناب ز صهبا مگر صهیب کند کلید گنج سعادت قبول اهل دل است مباد آن که در این نکته شک و ریب کند شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد که چند سال به جان خدمت شعیب کند ز دیده خون بچکاند فسانه حافظ چو یاد وقت زمان شباب و شیب کند حافظ : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2317