شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند که زیرکان جهان از کمندشان نرهند من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه هزار شکر که یاران شهر بی‌گنهند جفا نه پیشه ی درویشیست و راهروی بیار باده که این سالکان نه مرد رهند مبین حقیر گدایان عشق را کاین قوم شهان بی کمر و خسروان بی کلهند به هوش باش که هنگام باد استغنا هزار خرمن طاعت به نیم جو ننهند مکن که کوکبه ی دلبری شکسته شود چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند غلام همت دردی کشان یک رنگم نه آن گروه که ازرق لباس و دل سیهند قدم منه به خرابات جز به شرط ادب که سالکان درش محرمان پادشهند جناب عشق بلند است همتی حافظ که عاشقان ره بی‌همتان به خود ندهند حافظ : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۰۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2330