تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود حلقه ی پیر مغان از ازلم در گوش است بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود بر سر تربت ما چون گذری همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود بخت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد زلف معشوقه به دست دگران خواهد بود حافظ : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۰۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2334