ما دل خود را به دست شوق شکستیم هر شکنش را به تار زلف تو بستیم تا ننشیند به خاطر تو غباری از سر جان خاستیم و با تو نشستیم از پی پیوند حلقهٔ سر زلفت رشتهٔ الفت ز هر چه بود گسستیم از سر ما پا مکش که با تو به یاری بر سر مهر نخست و عهد الستیم پیک صباگر پیامی از تو بیارد ما همه سرگشتگان باد به دستیم بر سر زلفت به هیچ حیلتی آخر دست نجستیم و از کمند نجستیم گر بکشند از گناه عشق تو ما را باز نگردیم از این طریق که هستیم گر ز تو بویی نسیم صبح نیارد هوش نیاییم از این شراب که مستیم بندهٔ عشقیم و محو دوست فروغی ذرهٔ پاکیم و آفتاب پرستیم فروغی بسطامی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۸۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/23378