دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود دل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گشت باز مشتاق کمان خانه ی ابروی تو بود هم عفاالله صبا کز تو پیامی می‌داد ور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت فتنه انگیز جهان غمزه ی جادوی تو بود من سرگشته هم از اهل سلامت بودم دام راهم شکن طره ی هندوی تو بود بگشا بند قبا تا بگشاید دل من که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر کز جهان می‌شد و در آرزوی روی تو بود حافظ : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۱۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2339