به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیست به ناله ی دف و نی در خروش و ولوله بود مباحثی که در آن مجلس جنون می‌رفت ورای مدرسه و قال و قیل مسئله بود دل از کرشمه ی ساقی به شکر بود ولی ز نامساعدی بختش اندکی گله بود قیاس کردم و آن چشم جادوانه ی مست هزار ساحر چون سامریش در گله بود بگفتمش به لبم بوسه‌ای حوالت کن به خنده گفت کی ات با من این معامله بود ز اخترم نظری سعد در ره است که دوش میان ماه و رخ یار من مقابله بود دهان یار که درمان درد حافظ داشت فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود حافظ : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۱۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2344