شوریده کرد شیوهٔ آن نازنین مرا عشقش خلاص داد ز دنیا و دین مرا غم همنشین من شد و من همنشین غم تا خود چه ها رسد ز چنین همنشین مرا زینسان که آتش دل من شعله می زند تا کی بسوزد این نفس آتشین مرا ای دوستان نمی دهد آن زلف بی قرار تا یک زمان قرار بود بر زمین مرا از دور دیدمش خردم گفت دور از او دیوانه می کند خرد دوربین مرا گر سایه بر سرم فکند زلف او دمی خورشید بنده گردد و مه خوشه‌چین مرا تا چون عبید بر سر کویش مجاورم هیچ التفات نیست به خلد برین مرا عبید زاکانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/23553