گرم عنایت او در بروی بگشاید هزار دولتم از غیب روی بنماید نظر به گلشن روحانیون نیندازم سرم به پایهٔ کروبیان فرو ناید وگر به حال پریشان ما کند نظری ز روی لطف بر احوال ما ببخشاید به پیش خاطرم ار کاینات عرضه کنند ز کبر دامن همت بدان نیالاید توان در آینهٔ آن جمال جان دیدن گرش به صیقل توفیق زنگ بزداید ورم ز پیش براند به جور حکم اوراست پسند دوست بود هرچه دوست فرماید عبید را کرمش تا نوازشی نکند دلش ز غم نرهد خاطرش نیاساید عبید زاکانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/23588