شرم دار ایدل از این دهر رهائی تا چند بیخودی تا به کی و بیهده رائی تا چند نیست کار تو به سامان و کیائی به نوا غره گشتن به چنین کار و کیائی تا چند با چنین مال و بقائی و متاعی که تراست لاف قارونی و دعوی خدائی تا چند تن مقیم حرم و دل به خرابات مغان کرده زنهار نهان زیر عبائی تا چند دنیی و آخرتت هر دو هوس میدارد یک جهت باش چو مردان دو هوائی تا چند ضامن نفس گر اینست بدین راضی شو غم درویشی و بی‌برگ و نوائی تا چند از در رحمت حق جوی گشایش چو عبید بر در بستهٔ مخلوق گدائی تا چند عبید زاکانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/23601