اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید دارم امید بر این اشک چو باران که دگر برق دولت که برفت از نظرم بازآید آن که تاج سر من خاک کف پایش بود از خدا می‌طلبم تا به سرم بازآید خواهم اندر عقبش رفت به یاران عزیز شخصم ار بازنیاید خبرم بازآید گر نثار قدم یار گرامی نکنم گوهر جان به چه کار دگرم بازآید کوس نودولتی از بام سعادت بزنم گر ببینم که مه نوسفرم بازآید مانعش غلغله چنگ است و شکرخواب صبوح ور نه گر بشنود آه سحرم بازآید آرزومند رخ شاه چو ماهم حافظ همتی تا به سلامت ز درم بازآید حافظ : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2365