مرا قرض هست و دگر هیچ نیست فراوان مرا خرج و زر هیچ نیست جهان گو همه عیش و عشرت بگیر مرا زین حکایت خبر هیچ نیست هنر خود ندانم و گر نیز هست چو طالع نباشد هنر هیچ نیست عنان ارادت چو از دست رفت غم و فکر برگ و دگر هیچ نیست به درگاه او التجا کن عبید که این رفتن در به در هیچ نیست عبید زاکانی : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۳ - در شکایت از قرض گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/23701