وای بر من که روز شب شده‌ام دایما همنشین و همدم قرض مدتی گرد هرکسی گشتم بو که آرم به دست مرهم قرض آخرالامر هیچکس نگشاد پای جانم ز بند محکم قرض ... ن درستی نیافتم جائی که مرا وارهاند از غم قرض عبید زاکانی : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۱۷ - ایضا در شکایت از قرض گوید گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/23715