بدیدم چشم مستت رفتم از دست گوام دایر دلی گویائی هست ؟ دلم خود رفت و میترسم که روزی به مهرت هم نسی خوش کامم اج دست ؟ بب زندگی این خوش عبارت لوانت لاوه نج من ذبل و کان بست ؟ دمی بر عاشق خود مهربان شو کج‌ای مهروانی کسب اومی کست ؟ اگر روزی ببینم روی خوبت به جم شهر اندر واسر زبان دست؟ ز عشقت گر همام از جان برآید مواجش کان یوان بمرد و وارست ؟ به گوش خاوا کنی پشتش بوینی به بویت خسته بی جهنامه سرمست عبید زاکانی : عشاق‌نامه : بخش ۹ - غزل همام گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/23790