آنچه زسر جوش دل نقشبند معنی نو بود و خیال بلند موئی به مویش به هنر به بختم پخته و سنجیده درو ریختم و صف نه زان گو نه شد از دل برون کان دیگری را به دل آید که چون هر صفتی را که بر انگیختم شعبهٔ تازه درو ریختم نیست ز کس لولوی لالای من ژرف ببین در تهٔ دریای من نکتهٔ من گوهر کان من ست زان کسی نیست ، ازان من ست دزدنیم ، خانهٔ بردیگری خانه گشاده ز در دیگری مایهٔ هر دزد، که در عالم است گر چه فزون ست، به قیمت کم است ؟ امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : مثنویات : شمارهٔ ۸ - عزم وی ، بر ایجاد گری ، درین ابیات شرح یافته : گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/24106