کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش
الا ای دولتی طالع که قدر وقت میدانی
گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش
هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باریست
سپندی گو بر آتش نه که دارد کار و باری خوش
عروس طبع را زیور ز فکر بکر میبندم
بود کز دست ایامم به دست افتد نگاری خوش
شب صحبت غنیمت دان و داد خوش دلی بستان
که مهتابی دل افروز است و طرف لاله زاری خوش
میی در کاسه ی چشم است ساقی را بنامیزد
که مستی میکند با عقل و میبخشد خماری خوش
به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما به می خانه
که شنگولان خوش باشت بیاموزند کاری خوش
حافظ : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۸۸
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/2417