داشت شبانی رمه در کوهسار پیر و جوان گشته ازو شیر خوار شیر که از بز به سبو ریختی آب در آن شیر درآمیختی بردی از آن آب ملمع به شیر نقرهٔ چون شیر ز برنا و پیر روزی که آن کوه به صحرای خاک سیل درآمد رمه را برد پاک آنکه جهان سوختهٔ شیر کرد سوخته شد ناگه از آن شیر سرد شیر خنک از تف و تابش بسوخت جملهٔ آن شیر ز آبش بسوخت خواجه چو شد با غم و آزار خفت کارشناسیش در آن کار گفت کان همه آب تو که در شیر بود شد همه سیل و رمه را در ربود مرد شبان زان سخن آمد ستوه ماند سرافگنده چو سیلاب کوه خسرو اگر دین طلبی از خدای زین دل خاین به دیانت گرای امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : مطلع‌الانوار : بخش ۱۰ - حکایت شیر فروش متقلب گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/24208