عمریست تا به راه غمت رو نهاده‌ایم روی و ریای خلق به یک سو نهاده‌ایم طاق و رواق مدرسه و قال و قیل علم در راه جام و ساقی مه رو نهاده‌ایم هم جان بدان دو نرگس جادو سپرده‌ایم هم دل بدان دو سنبل هندو نهاده‌ایم عمری گذشت تا به امید اشارتی چشمی بدان دو گوشه ی ابرو نهاده‌ایم ما ملک عافیت نه به لشکر گرفته‌ایم ما تخت سلطنت نه به بازو نهاده‌ایم تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز بنیاد بر کرشمه ی جادو نهاده‌ایم بی زلف سرکشش سر سودایی از ملال همچون بنفشه بر سر زانو نهاده‌ایم در گوشه ی امید چو نظارگان ماه چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده‌ایم گفتی که حافظا دل سرگشته‌ات کجاست در حلقه‌های آن خم گیسو نهاده‌ایم حافظ : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2494