ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم دل بیمار شد از دست رفیقان مددی تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم مدد از خاطر رندان طلب ای دل ور نه کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم سایه ی طایر کم حوصله کاری نکند طلب از سایه ی میمون همایی بکنیم دلم از پرده بشد حافظ خوش گوی کجاست تا به قول و غزلش ساز و نوایی بکنیم حافظ : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۷۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2506