می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان مه جلوه می‌نماید بر سبز خنگ گردون تا او به سر درآید بر رخش پا بگردان مرغول را برافشان، یعنی به رغم سنبل گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان ای نور چشم مستان در عین انتظارم چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان دوران همی‌نویسد بر عارضش خطی خوش یا رب نوشته ی بد از یار ما بگردان حافظ ز خوب رویان بختت جز این قدر نیست گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان حافظ : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۸۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2513