ای باد برقع برفکن آن روی آتش‌ناک را وی دیده گر صفرا کنم آبی بزن این خاک را ریزی تو خون برآستان من شویم از اشک روان که آلوده دیده چون توان آن آستان پاک را زان غمزه عزم کین مکن تاراج عقل و دین مکن تاراج دین تلقین مکن آن هندوی بی باک را تا شمع حسن افروختی پروانه وارم سوختی پرده دری آموختی آن امن صد چاک را جانم چو رفت از تن برون وصلم چه کار آید کنون این زهر بگذشت از فسون ضایع مکن تریاک را گویی بر آمد گاه خواب اندر دل شب آفتاب آن دم کز آه صبح تاب آتش زنم افلاک را خسرو کدامین خس بود کز شور عشق از پس بود یک ذره آتش بس بود صد خرمن خاشاک را امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات (گزیدهٔ ناقص) : گزیدهٔ غزل ۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/26015