وقتی اندر سر کویی گذری بود مرا وندران کوی نهانی نظری بود مرا جان بجایست ولی زنده نیم من زیرا مایهٔ عمر به جز جان دگری بود مرا باری از دیده مریزید گلابی که به عمر لذت از عشق همین درد سری بود مرا هیچ یاد آمدت ای فتنه که وقتی زین پیش عاشق سوختهٔ دربدری بود مرا خواستم دی که نمازی بکنم پیش خیال لیکن آلوده به دامان جگری بود مرا امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات (گزیدهٔ ناقص) : گزیدهٔ غزل ۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/26038