هر شب من و از گریه سر کوی تو شستن بدبختی این دیده که آن پا نتوان شست دریا ز پی بخت بد از دیده چه ریزم چون بخت بد خویش به دریا نتوان شست عشق از دل ماکم نتوان کرد که ذاتی است چون مایهٔ آتش که ز خارا نتوان شست از دردی خم شوی مصلای من مست کز آب دگر کهنه مارا نتوان شست امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات (گزیدهٔ ناقص) : گزیدهٔ غزل ۱۳۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/26132