برگ زیرآمد و برگ گل و گلزار برفت سرخ رویی رخ لاله وگلنار برفت سرو بشکفت و چمن سبز شد و نرگس خفت گوبرو از بر من این همه چون یار برفت نزد من باد خزان دوش غبار آلوده آمد وگفت که سرو تو ز گلزار برفت خواستم تا بروم در طلب رفتهٔ خویش یادم آمد رخ او پای من از کار برفت در دوید اشک چو بازآمد ز خویش ندید دل بینداخت هم اندوه و خونبار برفت خون دل گر چه که بسیار برفت اندک ماند صبر هر چند که بود اندک و بسیار برفت باد خاری ز ره گل‌رخ من می‌آورد جانم آویخت در آن خار و گرفتار برفت هر چه از عقل فزون شد همه عمرم جوجو اندرین غارت غم جمله به یک بار برفت امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات (گزیدهٔ ناقص) : گزیدهٔ غزل ۱۶۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/26161