ستمی کز تو کشد مرد ستم نتوان گفت نام بیداد تو جز لطف و کرم نتوان گفت چون منی باید تا باورش آید غم من تو که دیوانه و مستی بتو غم نتوان گفت غازیی از پی دین برهمنی را می‌کشت گفت از بهر سری ترک صنم نتوان گفت امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات (گزیدهٔ ناقص) : گزیدهٔ غزل ۱۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/26169