دل بازبهوش آمد جانان که می‌آید؟ بیمار به هوش آمد درمان که می آید ؟ ای دل تو نمی‌گفتی که اینک ز پی مردن اسباب مهیا کن آن جان که می آید ؟ خود نامهٔ خویش آورد از بهر قصاص آمد سرخاک ره قاصد فرمان که می آید ؟ گفتم که بسوزم جان برآتش روی تو گفتا که چرا غم را پروانه نمی‌یابد گفتم که شوم محرم در مجلس خاص تو گفتا که حریف ما دیوانه نمی‌باید امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات (گزیدهٔ ناقص) : گزیدهٔ غزل ۱۸۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/26175