ای زلف تو دام دل دانا و خردمند
دشوار جهد دل که در افتاد درین بند
بودیم خردمند که زد عشق تو برما
دیوانگی آورد و نماندیم خردمند
ای باد بجنبان سر آن زلف و ببخشای
برحال پریشان پریشان شدهای چند
اصحاب هوس چاشنی عشق چه دانند؟
لذت ندهد تشنهٔ می را شکر و قند
عیبم مکن ای خواجه که در عالم معنی
جهل است خردمندیو دیوانه خردمند
تا جان بود از مهر رخش بر نکنم دل
گر میر نهد بندم و گر پیر دهد پند
امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات (گزیدهٔ ناقص) : گزیدهٔ غزل ۲۸۲
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/26277