یک دل به سر کوی تو آباد نیابند یک جان زخم زلف تو آزاد نیابند از پس که گرفتار غمت شد همه دلها آفاق بگردند و دلی شاد نیابند روزی که روی مست و خرامان سوی بازار در شهر یکی صومعه آبادنیابند جان میکن و از بهر وفا دم مزن ای دل کاین مزد زخوبان پریزادنیا بند ناخورده خراشی ز سرتیشهٔ هجران سنگی به سر تربت فرهاد نیابند امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات (گزیدهٔ ناقص) : گزیدهٔ غزل ۲۹۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/26292