آنکه از جان دو ستر میدارمش گر مرا بگذاشت من نگذارمش آنکه در خون دل من تشنه است من دو چشم خویش می پندارمش گر چه هست او یار من من یار او من کجا یارم که گویم یارمش هیچ رحمی نیست بر بیمار خوش آن طبیبی را که من بیمار مش با دل خود گفتم او را چیستی ؟ گفت خسرو او گل و من خارمش امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات (گزیدهٔ ناقص) : گزیدهٔ غزل ۴۱۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/26409