ای دل ز وعدهٔ کنج آن شوخ یاد کن خود را به عشوه گر چه دروغ است شاد کن بنویس نامه‌ای و روان کن به دست اشک لیک اول از سیاهی چشمم سواد کن اینک سواره می‌رود و تا ببینمش ای آب دیده یک نفسی ایستاد کن امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات (گزیدهٔ ناقص) : گزیدهٔ غزل ۵۵۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/26546