چون همه عشق روی توست، جمله رضای نفس ما کفر شده‌ست لاجرم، ترک هوای نفس ما چون که به عشق زنده شد، قصد غزاش چون کنم غمزهٔ خونی تو شد، حج و غزای نفس ما نیست ز نفس ما مگر، نقش و نشان سایه‌یی چون به خم دو زلف توست، مسکن و جای نفس ما عشق فروخت آتشی، کآب حیات از او خجل پرس که از برای که؟ آن ز برای نفس ما هژده هزار عالم عیش و مراد عرضه شد جز به جمال تو نبود، جوشش و رای نفس ما دوزخ جای کافران، جنت جای مومنان عشق برای عاشقان، محو سزای نفس ما اصل حقیقت وفا، سر خلاصه رضا خواجهٔ روح شمس دین، بود صفای نفس ما در عوض عبیر جان، در بدن هزار سنگ از تبریز خاک را، کحل ضیای نفس ما مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2676