برداشت پرده ی شمعم و پروانه پرگرفت بازار شوق پردگیان باز درگرفت شمع طرب شکفت در آغوش اشک و آه ابری به هم برآمد و ماهی به برگرفت زین خوشترت کجا خبری در زند که دوست سر بی خبر به ما زد و از ما خبر گرفت بار غمی که شانه تهی کرد از او فلک این زلف و شانه خواهدم از دوش برگرفت یک تار موی او به دو عالم نمی دهند با عشقش این معامله گفتیم و سرگرفت چشمک زند ستاره صفت با نسیم صبح شمع دلی که دامن آه سحر گرفت چون شعر خواجه تازه و تر بود شهریار شعر توهم که درس خود از چشم تر گرفت شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۱ - چشم مست گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/27095