رفتم و بیشم نبود روی اقامت وعده ی دیدار گو بمان به قیامت گر تو قیامت به وعده دور نخواهی یک نظرم جلوه کن بدان قد و قامت بانگ اذان است و چشم مست تو بینم در خم محراب ابروان به امامت قصر نمازت چه ای مسافر مجنون کعبه لیلی است قصد کن به اقامت در همه عالم علم به عشق و جنونی گو بشناسندت از جبین به علامت آنچه به غفلت گذشت عمر نخواندم عمر دگر خواهم از خدا به غرامت پیرم و بر دوشم از ندیم جوانی از تو چه پنهان همیشه بار ندامت خرمن گل ها به باد رفت و به دل ها نیش ندامت خلید و خار ملامت شحنه ی شهری تو دست یاز به شمشیر باری اگر شیر می کشی به شهامت من به سلام و وداع کعبه و صحرا صحیه زنانم که بارکن به سلامت شمع دل شهریار شعله ی آخر زد به سراپا که سوختن به تمامت شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۲ - مسافر مجنون گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/27096