دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت جان مژده داده ام که چوجان در برارمت تا شویمت از آن گل عارض غبار راه ابری شدم ز شوق که اشکی ببارمت عمری دلم به سینه فشردی در انتظار تا درکشم به سینه و در بر فشارمت این سان که دارمت چو لئیمان نهان ز خلق ترسم بمیرم و به رقیبان گذارمت داغ فراق بین که طرب نامه ی وصال ای لاله رخ به خون جگر می نگارمت چند است نرخ بوسه به شهر شما که من عمری است کز دو دیده گهر می شمارمت دستی که در فراق تو می کوفتم به سر باور نداشتم که به گردن درآرمت ای غم که حق صحبت دیرینه داشتی باری چو می روی به خدا می سپارمت روزی که رفتی از بر بالین شهریار گفتم که ناله ای کنم و بر سر آرمت شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات : گزیدهٔ غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۳ - اشک شوق گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/27097