از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل گریان فرشته ایست که در سینه های تنگ از اشک چشم نشو و نما می دهد به دل تا عهد دوست خواست فراموش دل شدن غم می رسد به وقت و وفا می دهد به دل دل پیشواز ناله رود ارغنون نواز نازم غمی که ساز و نوا می دهد به دل این غم غبار یار و خود از ابر این غبار سر می کشد چو ماه و صلا می دهد به دل ای اشک شوق آینه ام پاک کن ولی زنگ غمم مبر که صفا می دهد به دل غم صیقل خداست خدا یا ز مامگیر این جوهر جلی که جلا می دهد به دل قانع به استخوانم و از سایه تاجبخش با همتی که بال هما می دهد به دل تسلیم با قضا و قدر باش شهریار وز غم جزع مکن که جزا می دهد به دل شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۳ - غنای غم گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/27137