زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا چه نغزاست و چه خوب است چه زیباست خدایا چه گرمیم چه گرمیم ازین عشق چو خورشید چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا زهی ماه زهی ماه زهی باده‌ی همراه که جان را و جهان را بیاراست خدایا زهی شور زهی شور که انگیخته عالم زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا فروریخت فروریخت شهنشاه سواران زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگون دگربار دگربار چه سوداست خدایا نه دامی‌ست نه زنجیر همه بسته چراییم؟ چه بند است چه زنجیر که برپاست خدایا چه نقشی‌ست چه نقشی‌ست درین تابه‌ی دل‌ها غریب است غریب است ز بالاست خدایا خموشید خموشید که تا فاش نگردید که اغیار گرفته‌ست چپ و راست خدایا مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2719