خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانی ولی ز بخت بد از من نه جسم ماند و نه جانی چو من به کنج ریاضت خزیده را چه تفاوت کزان کرانه بهاری گذشت یا که خزانی وداع یار بیاد آر و اشک حسرت عاشق چو میرسی به لب چشمه ای و آب روانی دهان غنچه مگر بازگو کند به اشارت حکایت دل تنگی به چون تو تنگ دهانی به صحت و به امان زنده اند مردم دنیا منم که زنده ام اما نه صحتی نه امانی شعیب جلوه سینا جهیز دختر خود کرد خدا چه اجرت و مزدی که می دهد به شبانی چه دلبخواه به غیر از تو باشد از توندانم که آنچه فوق دل و دلبخواه ماست تو آنی تو شهریار نبودی حریف عهد امانت ولی به مغز سبک می کشی چه بار گرانی شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۷ - مزد شبانی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/27211