امشب ای ماه به درد دل من تسکینی آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی کاهش جان تو من دارم و من می دانم که تو از دوری خورشید چها می بینی تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من سر راحت ننهادی به سر بالینی هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی همه در چشمه ی مهتاب غم از دل شویند امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی من مگر طالع خود در تو توانم دیدن که توام آینه ی بخت غبار آگینی باغبان خار ندامت به جگر می شکند برو ای گل که سزاوار همان گلچینی نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید که کند شکوه ز هجران لب شیرینی تو چنین خانه کن و دل شکن ای باد خزان گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد ای پرستو که پیام آور فروردینی شهریارا گر آیین محبت باشد جاودان زی که به دنیای بهشت آیینی شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۴ - نی محزون گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/27218