چو خواهم کرد زرق و هزل و ریواس نخواهم نیز عاقل بود و فرناس مرا چون نیست بر کس هیچ تفضیل چه خواهم کرد زهد و فضل عباس بیاور طاس می بر دست من نه به جای چنگ بر زن طاس بر طاس قرین و جنس من خمار و مطرب بسنده‌ست از همه اقران و اجناس مرا باید خراباتی شناسد خطیب و قاضیم گو هیچ مشناس می است الماس و گوهر شادمانی نگردد سفته گوهر جز به الماس می و معشوق را بگزین به عالم جز این دیگر همه رزق است و ریواس چه خواهم برد از دنیا به آخر دلی پر حسرت و یک جامه کرباس چه گویید اندرین معنی که گفتم اجیبوا ما سالتم ایها الناس رفیقا جام می بر یاد من خور که زیر آسیای غم شدم آس سنایی غزنوی : دیوان اشعار : قصاید و قطعات : شمارهٔ ۱۰۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/27449