گفتی که گزیدهیی تو بر ما
هرگز نبدهست این مفرما
حاجت بنگر مگیر حجت
بر نقد بزن مگو که فردا
بگذار مرا که خوش بخسپم
در سایهات ای درخت خرما
ای عشق تو در دلم سرشته
چون قند و شکر درون حلوا
وی صورت تو درون چشمم
مانند گهر میان دریا
داری سر ما، سری بجنبان
تو نیز بگو زهی تماشا
آن وعده که کردهیی مرا دوش
کو زهره که تا کنم تقاضا؟
گر دست نمیرسد به خورشید
از دور همیکنم تمنا
خورشید و هزار همچو خورشید
در حسرت توست ای معلا
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۵
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/2749