خواندم حکایتی ز کتابی که جمع کرد اندر حکایت خلفا زید باهلی گفتا که داد مامون یک شب دو بدره زر بر نغمت سحاق براهیم موصلی کس کرد و باز خواست دگر روز بدره‌ها گفتا فساد باشد و نوعی ز جاهلی «هو ینصرف» لقبش نهادند مردمان واندر زبان گرفتش هر کس به مدخلی لاینصرف تویی ز بزرگان روزگار وینک ز نام خویش مر این را دلایلی در نحو وزن افعل لاینصرف بود نام تو احمدست به میزان افعلی سنایی غزنوی : دیوان اشعار : قصاید و قطعات : شمارهٔ ۱۸۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/27529