خاقانیا به جاه مشو غره غمروار گر خود به جاه بهمن و جمشیدی از قضا کاندر جهان چو بهمن و جمشید صد هزار زادند و مرد و کار جهان هم بر آن نوا رفت آنچه رفت و روی زمین همچنان نژند بود آنچه بود و پشت فلک همچنان دو تا نه در نبات این بدلی آمد از قدر نه در نجوم آن خللی آمد از قضا ما و تو بگذریم و پس از ما بسی بود دور فلک به کار و قرار زمین بجا و آخر به نفخ صور کند قهر کردگار بند فلک گسسته و جرم زمین هبا خاقانی : دیوان اشعار : قطعات : شمارهٔ ۵ - در حکمت و پند گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/27668